- گوز بازی
- بازی با گردو
معنی گوز بازی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بازی کردن با گردو گوز بازیدن
بازی با گوی و چوگان: پس از چه رسد سر فرازی مرا چو کوشش ترا گوی بازی مرا، عمل و شغل گوی باز
عمل گاوباز با گاو بمبارزه پرداختن
چنبره بازی چنبره بردن گونه ای آورد در تیراندازی
الک دولک
امساک در خرج یا گدابازی در آوردن، خست نمودن بخل ورزیدن
در قدیم معمول بود (مخصوصا در کاشان) که گرگ را رها میکردند و مردم از پیش او میگریختند
استراق سمع نیوشه
عمل کسی که لوس و ننر است. یا لوس بازی درآوردن، لوس شدن ننری کردن
نوعی آتشبازی
ناز کردن: دلم خسته ناز تست ای نیازی که روزی نیاسایی او ناز بازی (عثمان مختاری)
هوس، هوس بسیارداشتن، شهوت پرستی
سد بان سالار سدتن
عمل و شغل بزباز
بازی کردن با گل، پرورش گلهای نیکو
شخصی که چوگان و گوی بازی کند
نوعی رقاصی: بتی که داشت خدنگش بسینه دم سازی شکار مرغ دلم میکند به گز بازی
آنکه گز بازی کند: چو رقاص گز باز آید ببزم کند دف باقبال آهنگ جزم. (ملاطغرا)
آنکه پیاده یا سواره با گاو (ورزاو) مبارزه کند و او را ببازی گیرد، کولی قره چی غریب اشمار. آنکه با گوی و چوگان بازی کند، بازیگری که چند عدد گوی رنگارنگ در دست گیرد و آنها را یک یک بر هوا اندازد و گیرد، روز نوزدهم از ماههای ملکی
گاو بازی